میرنیوز
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،در سالهای 70 و 71 شمسی، خلاء ایدئولوژیک ناشی از فروپاشی اتحاد شوروی، آنچنان بر روشنفکران دلسپرده به اندیشه چپ در سرتاسر دنیا گران آمد که حتی موارد بسیاری از خودکشی در بین وابستگان اردوگاه چپ ثبت شد. در وضعیت خلاء و تعلیق فکری اوایل دهه 1990 میلادی و هفتاد شمسی، در ایران، افراط در مصرف الکل و افیون برای مرهم گذاشتن بر زخم ناسور و عمیق «نیهلیسم»، سکه رایج بین «چریک»های کافهنشین سابق بود، کسانی که زمانی خواب زندگی زیر سایه عنایات «دایی یوسف»(لقبی برای جوزف استالین در بین چپهای ایرانی) را می دیدند و منتهای خلاقیت هنری را رئالیسم سوسیالیستی از سنخ گورکی و آلکسی تولستوی و نوشتن رمانهای بحر طویل «ده جلدی» می دانستند.
در همان فضای خلاء و تعلیق فکری اوایل دهه هفتاد شمسی بود که طبقه گستردهای از روشنفکران چپگرای دیروز، که از پیش از انقلاب، نفوذ سنگینی بر حوزه نشر و مطبوعات داشتند، در فضای تکقطبی برآمده از اندیشه «پایان تاریخ» فوکویاما، با سر در استخر لیبرالیسم شیرجه زدند. ذکر این لطیفه تاریخی هم خالی از لطف نیست که بسیاری از چپهای «تواب» دهه شصت، از همان دوران زندان در پیوند با چهرههای امنیتی وابسته به جریان «چپ اسلامی» قرار گرفتند که دست بالا را در نظام سیاسی داشتند و از این طریق، ارتباط گسسته ایشان با فضای نشر و رسانه از طریق دوستان «ارشادی» آن چهرههای امنیتی برقرار شد.
واقعیت این است که روشنفکران چپ که زمانی نقطه اوج فعالیت پراتیک چپهای وطنی در پیش از انقلاب، یعنی «واقعه سیاهکل» را در حد نبرد استالینگراد تقدیس می کردند و بر سر افضل بودن مدل استالینیستی، یا مائوئیستی، یا مدل انور خوجه یا پل پت یقهدرانی می کردند و به سلامتی «خلق مبارز» جام میزدند، پس از پیروزی انقلاب، بر سر تحقق دولت پرولتری به سدّ محکمی به نام جریان سیاسی-مذهبی (یا جریان مکتبی) و تودههای خلقی پشتیبان آنها بر خوردند. جنبش انقلابی در روند تبدیل به ساختار سیاسی، لاجرم دورهای از وزنکشی، کشمکش، جدال و تنازعات بعضا خونین را از سر گذراند و این روندی محتوم (با شدت و ضعف) در هر دگرگونی بنیادین است. نکته اینجا است که «توابین» چپ در ذیل حکومت جمهوری اسلامی، با یک وقفه کمابیش، با «هدایت» و «ارشاد»، دوباره قلمها و ماشینتحریرهای خود را پس گرفتند، در حالی که دوستان «پارتیزان» ایشان در همان زمان در کوههای کردستان، سر پاسدار می بریدند. اما در حکومت پرولتری چریکهای فدایی خلق، رنجبران، طوفان، پیکار و...آیا سرنوشت دیگری جز جان سپردن در اردوگاههای گولاک وطنی برای نویسندگان و اهل قلم مسلمان قابل تصور بود؟
رمان «بیست زخم کاری»، نوشته «محمود حسینیزاد» و محصول «نشر چشمه»، میراثدار چنان عقبه و گذشتهای است. حتی عنوان کتاب و جملات انتخابی از نمایشنامه مکبث شکسپیر بر تارک کتاب، به شدت نمادین و معنادار است. به نظر می رسد که حسینیزاد و ناشر رمان او، به نمایندگی از جریان روشنفکری عمدتا چپگرا در دهه 60، به تلافی همان دوران منازعه ناگزیر پساانقلاب، تسویه حساب ادبی با جریان سیاسی-مذهبی صورت داده که جریان روشنفکری آن را مسئول حذف یا سرکوب خود در گذشته می داند. آیا آن کسی که با "بیست زخم کاری بر فرق سر، از جای برمیخیزد و حریف را تار و مار می کند"، اشاره نمادین به همین تسویه حساب تاریخی و «جریان روشنفکری» چپ دیروز و جهانوطن امروز نیست؟
شکی نیست که کتاب بسیار هوشمندانه و تأثیرگذار نوشته شده و در القای تصویر مورد نظرمؤلف و ناشر، موفق عمل می کند. جمهوری اسلامی در «20 زخم کاری» به مثابه حکومت دار و دستههای مافیایی یا یک نوع سیستم «گانگسترسالاری» تصویر میشود. طبق دنیای ترسیمشده در کتاب، حکومت از مشتی دار و دستههای مافیایی مخوف و بندگان بت قدرت و ثروت تشکیل شده که برای برخورداری از تنعمات قدرت و سلطهگری، هیچ خط قرمز اخلاقی ندارند. این در حالی است که اسامی، القاب و ظواهر این افراد دلالت بر طبقه اجتماعی دارد که البته حاکم در ساختار سیاسی، عمدتاً از آن برمی خیزند.
در واقع، خط اصلی اما نسبتا پوشیدهتر(در لایه دوم) داستان، به لجن کشیدن الیت مذهبی-سیاسی حاکم است و در این مسیر، از نسبت دادن هیچ رذالتی به آنها ابایی ندارد. مرور برخی مصادیق، به خوبی این تسویهحساب پیدا و پنهان را آشکارتر می کند.
«ریزآبادی»(خان عمو)، پدرخوانده این خانواده مافیایی درون-حکومتی، که فردی به شدت قدرتمند و ذینفوذ با ظواهر «حاجآقا»های آشناست، دختری را که شریک جنسی او بوده(سمیرا)، به عقد یکی از نوچههایش درمی آورد که حکم پسرخوانده او را دارد و "حتی از پسرهایش هم عزیزتر است"، در حالی که هنوز با این زن در ارتباط است. فاجعه بدتر آنجا است که شوهر این زن(مالکی)، از این رابطه کاملا مطلع است و و در جهات مطامع خود روی آن برنامهریزی میکند. به این بخش از کتاب توجه کنید که فضای بین مالکی و سمیرا را، در آن شب کذایی که قرار است به اتاق «خان عمو» برود، ترسیم می کند:
"مرد به پشت روی تختخواب افتاده بود. به سقف نگاه میکرد. کنارش زن که به یک ساعتی بود انگار نفس نمیکشید، انگار تخته سنگی. زن تکان خورد. طوری بلند شد که گویی بیوزن بود.
مرد دست دراز کرد و مچ زن را گرفت. زن برگشت. نگاهی به مرد انداخت. تأملی کرد. دست را کشید. مرد دست را رها کرد و زن رفت."
چند ساعت بعد از این صحنه، در صبحگاه، جسد «خان عمو» که به طرز بسیار مشکوکی جان باخته در وان حمام پیدا میشود. این قطعه از پازل را وقتی در کنار صحنه نجواهای سمیرا و خانعمو روی تاب ویلا در شب قبل و حرف «مظفری» قرار میدهیم، عمق فاجعه روشن میشود. مظفری(در ص 36) میگوید:
"عشق اول و آخره دیگه. فکر کرد اگه ببندش به خیک مالکی، خلاص میشه. حالا هم که حاج خانم خدابیامرز نیست. باز فیلش یاد هندوستان کرده."
و جالب اینجا است که مالکی در تاریکی ایستاده و این حرفها را گوش میکند.
در صفحات نسخستین کتاب،«حاجی» املشی، از مرتبطین این خانواده مافیایی، در سن پیری و در سفر کاری و اتاق هتل هم دست از شهوترانی نمیکشد و البته «لگوری»های مورد پسند او، سوژه تمسخر و اشمئزاز دوستان و همکاران او هستند که نشان از سلیقه «عقبمانده» او، حتی در عیاشی دارد. البته حاج آقا املشی، «بوی گند» میدهد که حتی مالکی را(که همطبقهی اوست) دلآشوب میکند. نویسنده تک تک این کدها را هوشمندانه به کار میگیرد تا کلیدهایی را در ناخودآگاه مخاطب فعال کند.
مالکی و سمیرا نام فرزندان خود را «میثم» و «هانیه» می گذارند، یعنی اسامی بسیار رایج در خانوادههای مذهبی (به ویژه میثم که قرار است میراثدار و جانشین پدر باشد). مضافا این که، در چند جای کتاب، بر «چادری» بودن «سمیرا» و دیگر زنهای گعده تاکید میشود. یا جایی در صفحه 66، سمیرا سفره «مولودی» میاندازد و زنی که از قراین برمی آید، زن یکی از سرشناسان است، مهمان مولودی اوست. به این بخش از مکالمه سمیرا با مالکی(ص 114) دقت کنید. سمیرا از قصدش برای سفر به کربلا، سوریه و مکه به شوهرش میگوید:
"...به حاج خانم بگو ترتیبش رو بده. اول میریم گلوی سوراخشده علی اصغر رو می بوسیم. لعنت به اشقیاء میکنیم. بعد میریم پابوس بی بی و بعد میخوام پیشونیم رو بچسبونم به حجرالاسود. به حاج خانم بگو اول اول میرم حضرت معصومه، بعد پابوس بی بی و بعد...بی بی طلبیده. حاج خانم اگه اومد..."
«اخوان»، یکی از اعضای مافیا، به صراحت مفعول معرفی میشود و حتی رابطهی زنندهی میان او و حاج آقا مظفری(همان که زنش ندیمه سمیراست و میخواهد او را به زیارت عتبات ببرد) آشکارا در کتاب تصویر میشود.
«گلاب» به عنوان یک المان مورد علاقه اقشار مذهبی، در چند جای کتاب حضور دارد. جایی از کتاب، اتاق سمیرا بوی گلاب میدهد. ریزآبادی فاسد، که با اطلاع شوهر، با زنی متأهل رابطه دارد، همواره بوی «گلاب» میدهد که "حال مالکی را به هم میزند."
اما شاید خطرناکترین مصداق از این سنخ، فراز بسیار هوشمندانه و البته خبیثانهای در صفحه 123 است. وقتی دو عضو لواطکار و فاسد مافیای ریزآبادی (اخوان و مظفری) در اوکراین کشته میشوند، از زبان نماینده بخش کنسولی وزارت خارجه میشنویم که امکان دارد قتل این دو، کار «منافقین» باشد.
پازلی که نویسنده در همین یک پاراگراف میچیند، با اضافه کردن شاهقطعه «منافقین»، تکمیل میشود و پیامی زیرآستانهای به ناخودآگاه مخاطب شلیک میکند که محتوای آن چنین است: قربانیان ترورهای «منافقین» الزاما همه علیهالسلام نبوده و نیستند و شاید با این ترورها، شرّ امثال اخوان و مظفری را از سر ملت کم می کنند!
این پیام، برای اهل فن، معنای بسیار خطرناکی دارد که بسیار محل تأمل است.
شهر بیکلانتری که حسینیزاد تصویر می کند، بیش از آن که به جمهوری اسلامی شبیه باشد، همچون سیسیل ایتالیا یا مکزیکوسیتی یا دیگر گانگسترنشینهای آمریکای لاتین است. در «خرابآبادی» که حسینیزاد ترسیم میکند، نه از «خدا» خبری هست، نه «قانون» و نه هیچ اتوریته دنیوی و اخروی. مؤلف که ظاهرا بسیار شیفته ژانر «نوآر» است، جبری ناتورالیستی را بر جهان اثر خود حاکم کرده که در آن، موجوداتی انساننما، هیچ تکانهای جز «تنازع بقاء» ندارند.
البته نامهربانی عیان نویسنده با طبقه «الیت» مذهبی-سیاسی، لاجرم مهربانی او را با طبقهی تحت «ستم» به همراه ندارد و تیرهبینی و تودهگریزی افراطی روشنفکران چپزده دیروز و لیبرالمسلک امروز، هیولایی به نام «کریم» را خلق میکند که پررنگترین نماینده قشر پاییندست در روند داستان است. کریم یک لاتِ لمپنی عرقخور و چاقوکش است که دست رد به سینهی هیچ رذیلتی نمیزند.
اگر کتاب «پدرخوانده» ماریو پوزو، خانوادهای مافیایی و مناسبات آن را در آمریکا به تصویر میکشد، گرچه قانونشکنی و آدمکشی کسب و کار آن است، لیکن «اصول» اخلاقی خدشهناپذیر خود را دارد و به نوعی سنگر ارزشهای سنتی در جامعهای است که مدرنیته ستونهای اخلاقی آن را زیر و رو کرده است. لیکن خانواده مافیایی که رمان «پدرخوانده»وار حسینیزاد معرفی میکند، نه تنها هیچ «اصولی» ندارد، که یکسره غرق تباهی و پلشتی است و به عنوان نماد یک «الیت» بزرگتر، هیچ نقطه روشنی بر پرده سیاه خود ندارد و پروتاگونیست آن هم بعد از زنجیرهای از سیاهکاریها، در آخر قربانی مسابقه «تنازع بقاء» میشود که در جهانزیست «20 زخم کاری»، هنجار اصلی جامعه است.
البته باید گفت که این نوع تسویهحساب ادبی با قشر مذهبی-سیاسی کاملاً هم جدید نیست و شاید رضا قاسمی، نویسنده مقیم پاریس، با رمان «همنوایی شبانه ارکستر چوبها»، نخستین نمونه را رقم زد و چند سال بعد، عباس معروفی با «فریدون سه پسر داشت»، این روند را ادامه داد. اما این حد از صراحت و خصومت عیان در به لجن کشیدن یک طبقه اجتماعی، در رمان حسینیزاد بسیار بدیع است. البته نباید از خاطر برد که نشر «چشمه» مدتی است که بسیار زیرکانه و چراغخاموش، بازترسیم دهه 60 و خاطرات آن را از زاویه دید چپهای «تواب» دیروز و لیبرالیستهای امروز کلید زده است. رمان «خون خورده» نوشته مهدی یزدانیخرم، مسئول صفحات ادبی نشریات کارگزارانی، دیگر اثری است که در بطن خود همان تسویهحساب را با الیت سیاسی-مذهبی جمهوری اسلامی پیش میبرد. یزدانی خرم البته مسئول انتخاب داستانهای ایرانی برای چاپ در نشر «چشمه» نیز هست.
مهدی یزدانی خرم (اول از راست) در سفارت فرانسه، در کنار سفیر سابق فرانسه، فرانسوا سنمو
[1] سدوم و عموره، نام دو شهر نزدیک به هم در عهد عتیق است که لوط پیامبر در آنها می زیست، اما هدایتش نتیجه نداد و آن را نفرین کرد و به علت کثرت گناه زیر بارانی از آتش و سنگ مدفون شد.
منبع : خبرگزاری تسنیم
جشن نیمه شعبان هیئت کجا برویم؟
شاعران به استقبال نیمه شعبان رفتند/ کاش، سَحر، خاک رهِ « مهدی موعود » شوم
بهترین دعاها در شب نیمه شعبان به روایت امام صادق (ع)
"پایان جنگ"، "عزل منتظری و بنیصدر" و "فوت احمد خمینی" موضوع گفتوگو با کارگردان "احمد"/ احمد آقا حتی یک «واو» به صحبتهای امام دست نزد!
ویکی موعود با ۴۰ هزار مقالۀ تخصصی راه اندازی شد
«کتاب قانون» هر شب پخش میشود
بچه رویان در میدان جهاد رونمایی شد
مهمترین اعمال شب و روز نیمه شعبان
امام زمان (عج) در سورۀ بقره / رفتار منافقان در برابر منجی
عیدی سینمایی تلویزیون در نیمه شعبان
چگونه امام زمان(ع) پس از قرنها انتقام خون امام حسین(ع) را خواهد گرفت؟
چشم به راه برای نیمه شعبان منتشر شد
مجلس آتی باید میزبان زنان متخصص و شایسته در حوزه زنان و خانواده و به دور از لابیگری سیاسی باشد
روزبه بمانی و علیرضا عصار در کنسرت دارکوب / خوانندگان ما آرتیست نیستند
زودبرگرد بابای مهربون دنیا
پاسخ مهدی طائب دربارۀ حکم «حرمت عدم شرکت در انتخابات» از سوی امام خمینی
یادی از دوبلور فقید پرویز ربیعی/ صدایی که گوینده نقشهای مکمل بود
شفیعی سروستانی: راهکار اصلاح جامعه هجرت بهسوی امام عصر است / اقدامی برای آمادگی ذهن مردم برای ظهور نکردیم
زمان تشییع پیکر پردیس افکاری مشخص شد/ خاکسپاری در قطعه هنرمندان
غلامرضا صنعتگر قطعه جدیدش را به رهبرمعظم انقلاب تقدیم کرد
عکسهای جدید از پشت صحنه سریال «نون خ ۵»/ تاکید رییس صداوسیما بر ساخت فصلهای جدید
صلوات شعبانیه | راه رسیدن به رضایت خدا
شهرک غزالی میزبان کدام پروژهها است؟ / از «تنها گریه کن» و «طوبی» تا «زیرخاکی۴»
مهدویت و آخرالزمان یکی از جذابترین موضوعات روز دنیا است/ عشق از امام زمان جدا نیست
ویژگیهای نماهنگی با موضوع امام زمان / کودک و نوجوان فراموش شدهاند
پردیس افکاری درگذشت
«دیپلماسی سازندگی» در بازار نشر
استفتاء از امام خامنهای؛ حکم تخریب نامزدهای انتخاباتی چیست؟
تبیین ارتباط ظهور امام زمان (عج) با انتخابات
سیمای امام زمان در سورۀ بقره